۱۳۸۷ دی ۸, یکشنبه

امان يوسفي


امان یوسفی در سال ۱۳۳۸ خورشیدی،در ولسوالی یکاولنگ ولایت بامیان به دنیا آمد.ابتداییه رادر مکتب"دره چاشت "تمام کرد. تاصنف دهم در لیسه ولسوالی پنجاب درس خواند وبعد صنوف ۱۱ و۱۲ را درلیسه ابن النسینای کابل تمام نمود. امان یوسفی از دوره ابتداییه به موسیقی علاقه داشت و در سن 12 سالگي به نقل خودش از" پیپ تیل پنج گیلنه" برای خودش دمبوره میساخت ومی نواخت. تمام دشواری های که ساير هنرمندان هزاره همانند صفدر توکلی در هزاره جات از سر گذشتانده بود،امان یوسفی نیز از سرگذشتاند.امان یوسفی نزد هیچ کسی دمبوره نواختن را نیاموخت وهر آنچه که بعد به جامعه عرضه کرد محصول تلاش وکوشش خودش بود.امان یوسفی در سال ۱۳۵۹خورشیدی درریاست رادیو وتلویزیون افغانستان،امتحان آواز را موفقانه گذشتاند ودر همین سال نخستین آهنگ خودرادر ترکیب از گروپ هنرمندان جامعه ازبک،ازطریق تلویزیون ورادیوی افغانستان اجرانمود.این آهنگ که باژست های هنرمندانه اداشده است، یکباره شهر کابل وشهر های دیگر را در نوردید ویوسفی را بر سرزبان هاآورد.
صباحی آمـــدم بردیدنــــت یـار
برای الفــــت وخندیدنـــت یــار
رخ یارجان گل ریحان وزنــبق
به جانـــش پــیرهن سبزابـــلق
برای کشــتن بیچـــاره عاشــق
سرابروی سیاه،پیکی زده شق
امان یوسفی در سال ۱۳۶۰ خورشیدی، آهنگ مشهور"یکک یارکه دارم ، شیخ علی یه"را باتصحیح دقیق آن "یکک یاردارم، از شیخ علی یه " سرود. که آغاز آن چنین است:
یکک یاردارم،از شیــــخ علی یه
سرو گـــردن به مانـــند، پری یه
اگرنامـــش بو گـــوم،عالم بدانـه
به گردن سفیدش،چمکلی (4) یه
امان یوسفی، درفلم هنری "سفر" آهنگ زیبايی را اجرانمود که این آهنگ،بار دیگر استعداد این هنرمند توانای کشور را به نمایش گذاشت. و بهمين سبب موفق به دریافت نشان دوستی "ملیت های برادر" در افغانستان شد.
الهــــی مثــــل بــــاران ها ببـــــارم
ده(در) ملکی عاشـــقی گندم بکارم
بگیره(بگیرد) خوشه هایش کل دنیا
بچیـــــنم پرکنــــم ، دســــت نگـارم
امان یوسفی در دوران هجرت خویش،آهنگ های ناب عاشقانه وغمنامه های ویرانی کابل رابدست تنظیم های جهادی،سرود که هم از لحاظ هنری وهم از لحاظ پختگی کلام و هم از جنبه آمیزش متناسب موسیقی،جایگاه ویژه ای درهنر موسیقی افغانستان دارد.آهنگ های امان یوسفی، به ویژه در سالهای پسین،جایگاه اجتماعی بسیار بلندی را در میان جامعه هزاره به خود اختصاص داده است.امان یوسفی هنگام که "کست شفیقه"را تمام کرد ، هنوز چندی نگذشته بود که این کست غوغای درجامعه برپا نمود.چنانچه در برخی مناطق هزاره جات،در آن محفل عروسی که کست شفیقه آهنگ پخش نمیکرد،آن محفل را خالی از رنگینی ورونق تعریف می کردند.گرچه امان یوسفی بعداز نشر این کست زیبا،دچار دشواری های فراوان شد،اما آهنگ های مانده گار آن که میتوان نام "سرودعشق" رابه آن داد،یکباردیگر استعداد،توانایی هنری وصدای آهنگین امان یوسفی را برحسته نمود.
شفیقه شو مییه شفــــتل ده سر شی
مویای شی،خوشه،خوشه،تاکمرشی
مره دیده دم خوره راس مـــو کنــــه
تا کی بگیروم،مه ازنزدیک،خبر شی
امان یوسفی،به عنوان یک هنرمندمردمی همپا با درد های جامعه اش از هزاره جات گرفته تا به کل افغانستان حرکت کرده است.او هر زخم که در پیکر این جامعه ازسوی کین توزان،بنیادگرایان ،متحجران ومدنیت ستیزان،واردشده ، بازبان شیوا وبااشعار خودش، به تصویر کشیده وباترنم غمناک موسیقی،غمنامه های ویرانی، هجرت، آواره گی ،قتل وغارت در کشوررا، سروده است.برای امان یوسفی به عنوان یک هنرمند متعهد،هرکی از هر تباری که دست در غارت، چپاول،قتل ومصیبت این کشور داشته است، مردود بوده وباآن در می ستیزد.چنانچه او جنگهای میان تنظیمی در کابل،نسل کشی طالبان،انفجار بت های بامیان وخلاصه همه ناروایی های فاجعه بار که از سوی بنیادگرایان از هر سنخ وقماشی بوده،دریک کست سروده است.در عین زمان همین کست دشمنان زیادی برای او خریده که قطعاً اورا از نظر دورنداشته وبا امکانات فروان که فعلاً در اختیار دارند،در اننظار لحظه انتقام نشسته اند.
جنگهای میان تنظمی درکابل
کابــــل همه ویـــران شد، درد دل به کی گویــم
باخاک همه یکســــان شد،درددل به کی گویــم
بیت المال، برباد شد، دشـــمن وطن شــــاد شد
اردو همه پاشــــان شــــد، درد دل به کی گویـم
فرهنگ وهنر،رفتست،آن طشت زرین بشکست
صدحیف که اینســـان شد،درد دل بــــه کی گویم
یوسفی به صد مشکل، چــــند حرف زد زدرددل
بنوشـــت وبه گریـــان شد، درد دل به کی گویـم
امان یوسفی، چند رباعی رادر قبال"ویرانی کابل"سروده وبا ترنم موسیقی آمیخته است،که میتوان این سرود هارا" سرود ناب اجتماعی " نامگذاری نمود:
دلم خون گشته در سودای کابل
بسی افزون شده غمــهای کابل
گرفتــــه ابرغــــم سیمای کابـل
که بس پرپر شده گلــهای کابل
***
چو کابل هیــچ قبرســــتان ندیدی
به خوابش همچنین ویران ندیدی
نه گوری از کسی پیــداست اینجا
چنــــین تقدیر در انســــان ندیدی
امان یوسفی،برای اینکه بتواند،منادی درد های اجتماعی کشور خود باشد ،به خوبی میداندکه دشمنان افغانستان از جهارسو،برای از هم پاشیدن شیرازه های همبستگی ملی افغانستان تخم نفاق میان ملیت ها واقوام کشور می پاشند.چون کشور متحد، همبسته دارای وحدت ملی،منافع کشورهای همسایه ای افغانستان را برنمی تابد بناعا آنها سعی بر این دارند تا قومیت های افغانستان را به بهانه گوناگون به جان همدیگر، بیاندازند وخود از این آب گل آلود ماهی مراد شان را صید کنند. امان یوسفی به حیث هنرمند رسالت پذیر در یک آهنگ زیبا به جامعه ندا در میدهد که نگذارند دستان اجنبی گلوی ملت را خفه نمایند.یوسفی در این شعر فقط در مصرع اول یک اشاره به "دشمن مشترک" دارد ،اما برای اینکه مصرع نخست را تقویت کند از همه قومیت ها در شعرش نام میبرد ،تابدینسان اندیشه همبستگس ملی رادر برابر"دشمن مشترک " مطرح سازد یوسفی در واقع تفکر وحدت خواهی ملی خود را در این آهنگ تبلورداده است.
برارو دوست ودشمن مو شریـکه
که خاک وآب و میهن مو شریکـه
همه گلهای یک بـــاغ ودیــــــاریم
که هست وبودو مردن مو شریکه
اگر پشـــتون وتـــاجک یا هـــزاره
اگر ایمـــاق وازبیــــک نــــام داره
بـــلوچ وپشــــه یی وغیره اقـــوام
دری کـــشور همــگی پک شریکه
ده بیـــن کوه شمــــشاد و سلیمان
میان دشـــت بکــوا تا بدخشـــــان
بهــــر نـــام به هر رنگ که باشیم
همی مویــــاد موشـــیم ملت افغان
امان یوسفی،هم در غزل های عاشقانه وهم در سرودهای حماسی وهم در سرایش غمنامه های کوچه های فاجعه،ید طولا دارد. امان یوسفی صد پارچه آهنگ در آرشیف رادیو وبیش از ۵۰ آهنگ در تلویزیون افغانستان ثبت ونشر کرده است. (5)
این هنرمند علاوه بر دنبوره در نواختن هارموینه و آرگن نيز مهارت دارد.
یوسفی فعلا در کابل زندگی می کند و دارای سه پسر و سه دختر است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر