۱۳۸۷ دی ۸, یکشنبه

هفتادوپنجمین سالیاد شهادت مبارز ملی عبدالخالق شهید گرامی باد



عبدالخالق شهید، چهره ء جاودان تاريخ ملی که در سال 1295 خورشیدی بدنيا آمد ودر هنگام شهادت کمتر از 18 سا ل عمر داشت، وروز 16 عقرب سال 1312 خورشیدی، محیل ترین ديکتاتور وقت، محمد نادر غدار ، را بزانو در آورد.
عبدالخالق شهيد با کشتن این ديکتاتور ، در حقيقت جان هزاران تن از مردم بیگناه افغانستان را از شر این سفاک خون آشام نجات بخشید .خالق شهید از طریق عموی مبارزش مولا داد ،با محافل گروه ها، اشخاص و تشکل های کو چکی که بر رغم سر کوب و خفقان نادری، هنوز هم به آرمان های خو یش وفا دار مانده بودند ،اشنایی پیدا نمود و از این آشنایی حد اکثر استفاده ممکن را برد.این روشنفکران اغلبا در قهوه خانه ای واقع در پل باغ عمومی که توسط یکنفر هندی انقلابی بنام (مته سنگ) ، دور هم جمع میشدند و به صحبت های سیاسی و تبادل افکار میپرداختند. در همین نشست ها بود که خالق، داستان حماسه ها و رشا دتها ، استواریها و پایمردیهای جانبازان میهن را و نیز حکایت سازشها و خیا نتها وفرصت طلبیها و ذلت پذیریهای خا ینان و بز دلان صف شکن را ،با گوش و جان میشنید و از تجربه های مثبت و منفی آنان تجربه ء گرانباری می اندوخت. سازمانها و محافل خرد وبزرگی که در زمان امانی نطفه بسته بو دند، در دوره نادر خان یکباره آب شدند و بر زمین فرو رفتند. عده ء از رو شنفکران صادق و رزمندگان دلیری که به آ رمان خو یش و فادار مانده بو دند، در سیا چا لهایی نادری به اسارت رفتند یا به جلای وطن مجبور گردیدند،تو ده های ستمکش و محروم بدون هیچ پناه گاهی، در سکوت و سیاهی سر گر دان بو دند و با فقر و محنت دست بگریبان و نه دادگاهی بود و نه داد خواهی، در عمق نگاه های مضطرب و غمگین خلق های محروم ، این انتظار بسادگی خو انده میشد ، که از فضا سیاسی ظلمت و یا س و از زمین آتش وحشت میبارید .
اما تاریخ ثابت کرده است، که انتظار مردم هیچ گاهی باطل نبوده است که قهرمانان تاریخ هر کدامی تبلور انتظار بر حق مردم خو یش بو ده اند. ، پس تاریخ گوش انتطار اقدام شکو همند جوان مردی بود ،که برای اجرای فر مان عدالت می آمد. فر مانیکه مردم آن را با خونش امضا کرده بو دند و پاک باز ترین و صدیقترین فرزند خویش را مأ مور اجرای آن سا خته بودند و فرزندی که از ژر فای محرو میت و رنج تاریخی انان بر خا سته بود . گرچه اقدامات مشابه اقدام خالق که توسط رو شنفکران انقلابی و وطن پرست و جو انان پر شور و آزاد ی خواه، بخاطر ترور برخی دیگر از مهره های استعمار در سالهای اخیر حکو مت نادری صورت گر فت نشان مید هد که، تمایل به ترور به عنوان تنها شکل ممکن مبارزه با استبداد و استعمار به ویژه در جو انانیکه از فرصت طلبی ها و سازشکاریهای شوم اسلاف خو یش به تنک امده بودند، از زمینه های عینی و ذهنی زیادی بر خو ردار بودند.
در ماه جو زا ی همان سال جو انی بنام سید کمال که تحصیلاتش را در المان پایان بخشیده و اماده باز گشت به وطن بود، سردار عزیز برادر بزرگ نادر را به ضرب گلوله در آلمان از پا در اورد . و چندی پس از ان مرد جوانی بنام محمد عظیم که در لیسه امانی معلم بود، به وزارت مختاری بریتا نیا در کابل وارد شد تا وزیر مختار بریتا نیا در کابل را به قتل برساند، اما چون وزیر مختار مو جود نبود سه نفر از کار کنان سفارت را که اولی انگلیس دومی هندی و سومی افغان بود به ضرب گلوله از پا در اورد، وی در تحقیقات خویش اظهار داشت که مقصدش تصفیه کار، میان جو انان افغان ودولت بریتا نیابوده است، زیرا بریتا نیا استقلال افغانستان را سلب کرده است. تعلق ورابطه خالق و دو تن فوق بمکتب امانی ،میتواند آن را بطه منطقی را که میان اقدا مات شان و جود دارد تو جیه کند. عبدالخالق در شرائیط زندگی میکرد که، فشار و اختناق نادری آن چنان اوج گرفته بود که تمام راه ها بسته بود وبرای ملت هیچ وسیله ای برای احقاق حقوق اساسی خود وجود نداشت و عقده هائی محرومیت ومظلومیت آنچنان گره خورده و انباشته شده بود که اگر هم حرکت عبدالخالق انجام نمی شد بگونه ای دیگری این عقده ها باید بازمی شد.
روز 16 عقرب سال 1312 خورشیدی، روز اقدام متهورانه شهید خالق فرا رسید و موزیک نظامی نواختن اغاز کرد، بیرق ارگ هما هنگ با ان به اهتزاز در امد و همزمان با آن نادر با کبکبه و دبدبه شاهانه پیشا پیش نوکران و چاکرانش که این بار اورا بسوی مرک بدرقه میکردند، وارد شد. و پس از مصافحه، مختصر با مشایعین . سخنرانی کو تاهی برای طلاب ایرادنمود، سپس جوایز تعین شده را به مستحقین توزیع کرد و بسوی صفوف منظم طلاب رفت تا قسمت اخر نمایش را به پایان برد نادر با این پندار که دیگر هیچ خطری وی را تهدید نمیکند و دیگر مردی در میدان نما نده است بی خیال و مغرورانه گام بر میداشت و در برابر هر ستون از شاگردان درنگ کو تاهی میکرد. چشمان موذی اش را که شیطنت ذاتی اورا حکایت می کرد، متوجه انان میساخت، تا اینکه در برابر خالق شهید رسید و توقف کرد. اسحاق و محمود که پیش روی خالق ایستاده بودند بر اساس قرار قبلی، بسرعت از همدیگر فاصله گرفتند، خالق با تفنگچه ای در دست رویاروی نادر قرار گرفت، نادر حتی فرصت پلک زدن نیز نیافت. اولین گلوله، خالق دهان کثیف وی را در هم کو بید، دهان پلیدی که جز دروغ، فر مان قتل وشکنجه و غارت و سر کوبی خلق ها از ان نمیبرا مد، ، گلوله دوم برقلب نادر نشست و کانون قساوت و بی رحمی را منفجر نمود. و گلوله سوم مغز نادر این کانون توطه ریزی و دسیسه چینی را واخرین گلوله یکی از مزدوران نادر را زخمی کرد و پس از ان تفنگچه خالق از کار افتید، گلوله در میله آن گیر کرده بود، نادر، بر زمین افتاد، همانجا که دو سال قبل، عبدالرحمن لودین معروف به کبریت، به فر مان جبارانه، نادر بدون هیچ محکمه و تحقیقی به شهادت رسیده بود.
در یک چشم بهم زدن همگان گریختند و خالق را با نعش نادر تنها گذاشتند، خالق با مشاهده، از کار افتادن تفنگچه اش، انرا محکم بر جسد نادر کو بید و بی انکه کو ششی برای فرار نماید، بر جایش ایستاد و آرام و بی هراس اطرافش را ار نظر گذرانید، انگاه بود که سپهسالاران پنبه ای به بازیگری پر داختند و از زیر میز و پشت درخت و دیوار بر او هجوم اوردند و وی را که بر ای مسخره بازیهای مضحک و شرم اور با حیرت و تعجب مینگریست، به اصطلاح گرفتار نمو دند. چندی بعد در اجتماع بزرگ در ارک شاهی حکم اعدام خالق هزاره و تعداد زیاد از اقوام و نزدیکان و دوستان او را صادر کرده و در 26 قوس 1312 با اجرای حکم اعدام خالق هزاره و نزدیکان و دوستان او، میدان دهمزنگ و مقاومتگاه مردان ازادی خواه کشور را یک بار دیگر به حمام خون تبدیل نموده و کابل را در آبشار، از خون سرخ فر زندان بیگناهش شستشو دادند. مجرمان عقده آلود، برای نشستن عطش عقده حقارت شان قبل از اعدام خالق شهید، با سر نیزه کینه و حقارت چشمان خالق را برون می کنند تا هیچ کسی چشم خو درا بسوی بی عدالتی شاه هان مستبد باز نکند و پیکر بیجانش را سوراخ سوراخ می سازند تا هیچ یک از جو انان افغانستان، استواری و ایستاد شدن در برابر ستم را نیا موخته و انتخاب نکنند.
اثرات نا گوار، اعمال زشت و تبعیض امیز شاهان و در باریان در ارتباط با اعدام خالق و بستگانش در نظام حکو متی افغانستان و فر هنگ عمومی مردم، چنان تراژید وعمیق بود که هنوز هم همان راه و کر دار، بعنوان یک سیاست مزمن و وحشتناک اما پذیرفته شده در ذهنیت عامه و تفکر سیاست مداران حاکم ، به را حتی و بطور معمول، علیه مردم کشو ر وبخصوص مردم هزاره اعمال می گردد. مردم افغانستان اقدام خالق را در ادا مه مبا رزات آزادیخوا هانه مردم میهن تعبیر نمو ده و کشته شدن نادر را عکس العمل طبیعی مردم در برابر ظلم و تعدی دستگاه جهنمی حکو مت او می دانند.طوریکه عبدالخالق شهید در هنگام استنطاق به هیات تحقیق میگفته است که :- من پیش از تولد چنین بوده ام. من تنها خیل کنیزان هزاره را قبل از تولد ندیده ام. دیگران هم چیزی بهترازما ندارند. من با همه چهره های تکیده این ملک به دنیا آمده ام . عادت کرده ام همیشه درانتظار یک مصیبت باشم عادت کرده ام که وظیفه من راضی کردن دیگران است.
این راز ها مشتی از همان راز هاییست که از آوان کودکی همچون گرد بادی در صحرای روح تو ، روح پدرانت ، روح پدرانم و روح حفیظه خواهرم می چرخد. این رازها ته مانده همان رازهایست که شاهان آمدند و جدایی و از ریشه برکندن ها و گریختن از آرزوها را برای همهء ما معنی کردند تا برای صد نسل دیگر برای ما کافی باشد .ما شاگردان همان مدرسه های قناعت و حقارت هستیم که به حکم شاهان و شاه نوازان به روی پدران و مادران ما باز شده بود. اما خودم شاگرد سر به زیر این مدرسه نیستم . این مدرسه ها را باید آتش زد اگر منتظر باشی آسمان این کار را نخواهد کرد.سال ها پیش درخت های رنج و عذاب را در زمین ما کاشتند و این کار برای شان خطری نداشت. ما خویشان ونزدیکان خود را گم کردیم حتی خاطره های ما را سلاخی کردند و دیگران نظاره کردندفرزند را از مادر، پدر را از همسر و زن را از شوهرش جدا کردند تا نطفه خاطرات شان از بین برود. حالا نوبت همه مردم فرارسیده است اثرات این گم شده گی، ما را از چیزی تهی کرده است که نه در خوراک است ونه در جاه وپول و تحصیل وکار آزاد.
تا ریخ افغانستان از واقعیت های ظا لمانه مشبوع است و بایاد آوری این رویدادهای تلخ تاریخ به این نتیجه روشن میتوان دست یافت که بدون تأمین برابری حقوق سیاسی میان گروههای قومی واقلیتها ی ملی ومذهبی افغانستان جامعه ء بلادیده ما از ستم اجتماعی ونابرابری ملی نجات ورهایی نمی یابند فرآیند رشد مستقل ملی ووحدت ملی کشور کثیرا لمله ما بطی و رنجهای مردم ما دراز تر میشود. خالق شهید برای اولین مبارزه علیه عمال و میراثخواران استعمار را به پیش کشید ودر راه رهایی زحمتکشان میهن سروجان شیرین خودرا قربانی کرد این فرزند قهرمان مردم افغانستان بی عدالتی اجتماعی را با گوشت وپوست خود لمس میکرد ومظالم که بالای مردم کشور وبخصوص جامعه ای هزاره انجام میشد بخوبی درک میکرد وخواست بااین اقدام شجا عانه خود دین وقرضی شاه امان الله خان که بالای جامعه هزاره داشت و– بخاطراعلام فرمان عفو رهائی مردم هزاره از غلامی وکنیزی را اداء نماید و بدین ترتیب یکی از نماینده گان ا ستعمار واستبداد را از بین برد و افتخار جاویدان را از خود بیاد گارگذاشت .
اقدام عبدالخالق فصل جدیدی در حرکتهای آزادی خواهانه ای مردم کشو وبخصوص جامعه ای هزاره افغانستان پدید آورد. مردم هزاره بعد از قتل عام دوره ای عبدالرحمن ، یک حالت رخوت و سکوت پیدا کرده بودند و اصولا نمی دانستند که در این کشور از چه موقعیتی بر خوردار است عبدالخالق این جامعه ای سرکوب شده و استبداد زده را بیدار کرد و به آنان امید و ایمان و آرمان بخشید وثابت کرد که مردم هزاره هنوز زنده اند و میتوانند مهمترین دگر گونی ها را بوجود آورند وتا به شخصیت وحقوق آنها احترام گذاشته نشود ،میتوانند در هر زمان و تحت هر شرائیط محیط زندگی زمامداران را نا امن سازند و از آن به بعد قیامها وجنبشهائی دادخواهانه آنان به شکل آگانه ترسر وسامان پیدا نمود.
گرچه پس از قتل نادر رژیم مجبور گردید در سیاست خود تجدید نظر کند که درین رابطه رژیم خود کامه به عنوان عکس العمل قتل نادر، سخت گیری بیشتری را اعمال و باخشونت وسر کوب برخورد نمود ولی حد اقل درک کرد که راه سرکوب مخالفین نه تنها اعدام و کشتار نیست وبا کشتار بیش از حد رژیم بی اعتبار خواهد شد. ولی بعدا رژیم رویش نرم تری را با تقویت سازمانهای جاسوسی و کنترول شدید فعالیت افراد و نهایتا زندانی کردن بیشترین شخصیتها و رجال سیاسی را در پیش گرفت . هاشم خان جلاد که در نوجوانی از دربار امیر عبدالرحمن ظلم و خشونت را فرا گرفته بود بالای مردم مظلوم کشور با خشن ترین شیوه آن ظلم و ستم را در مدت هفده سال صدارت خود انجام داد.اما شاه محمود در ده سال صدارتش رویش ملایم تری رانسبت به هاشم خان در پیش گرفته بودو اکثریت زندانیان سیاسی که محابس و زندانهائی کابل و ولایات از وجود آنها مملو شده بود آزاد گردیدند و نسبت به انتخابات وآزادی جرائید تجدید نظر نمود وپنج گروه سیاسی - ویش زلمیان - گروه وطن - گروه خلق- اتحادیه آزادی پشتونستان - کلوپ ملی اجازه فعالیت دادند هرچند همه این آزادیها مقطعی و کوتاه مدت بود که از اثر همان اقدام تاریخی و سرنوشت ساز عبدالخالق شهید پنداشته میشد. اکنون هفتادو پنج سال از شهادت عبدالخالق ، فاصله داریم. در 75سال حوادث گوناگون به وقوع پیوسته است که از هر لحاظ برای افغانستان به عنوان یک کشور استبداد زده ، فقیر وویران شده از اهمیت تاریخی برخور دار است.
مردم و مبارزین ملی کشور بار سنگین اندوه بر جبین دارندو عقربه زمان خاطره خالق شهید را در قلب مردم حق شناس مانقش میزند که دل به فردای روشن تاریخ سپرده راه و یاد آن قهرمان را در پیکار با نا برابری امروز و فردای تاریخ کشورهمیشه زنده و گرامی میدارند. ما در عصري زندگي مي كنيم كه باید تبعیض و تعصب جاي خود را به برابري میان اقوام باهم برادرافغانستان خالي نماید وتا زما نیکه انحصا ر قدرت وبر تری جو یئهای قومی از میان نرود وتمام اقوام افغا نستان مسا ویانه بر اساس شعاع وجودی شان برسر نوشت سیاسی کشور حصه نگیرند،عدالت اجتماعی تأ مین نخوا هد شد و اندیشه حق طلبی وعدالت خواهی وایجاد یک نظام مبتنی بر دمو کراسی واحترام به کر ا مت انسانی و حقوق شهروندی در افکار و وجدان مردم ما زنده با قی خوا هد ما ند. در شرایط کنونی جامعه ء بین المللی در افغانستان حضور نیرومند سیاسی و نظامی داشته و سرمایه های هنگفتی وارد کشور میگردد و اما با تمام همه خوشبینی ها وضعیت کشورخیلی حساس بوده که روزهای سخت ودشواری را تجربه می کند. نیروهای واپسگرا القاعده وطالبان هر روز در جنوب ، شرق و جنوب غرب کشور بیداد مینمایند.عملیات انتحاری شدت یافته وصدها قربانی را درپی دارند. متاسفانه بنا بر نبود یک استراتژی هم آهنگ نبرد نیروهای خارجی و داخلی در جهت سرکوب قاطع طالبان و القاعده موثریت لازم نداشته ، که طالبان ، امنیت را به چالش مواجه میسازد . ولی مناطق هزاره نشین ازجمله با امن ترین ساحه کشور است اما ، با دریغ که از لحاظ باز سازی نه تنها مورد بی مهری قرار گرفته ، بلکه اعمال تبعیض آمیز آشکارا در این مناطق مشهود است. اگر یکبار به شهر های تاریخی بامیان ونیلی نگاهی انداخته شود ، همه چیز هویدا میگردد واین خود میتواند به عنوان نمونه در سراسر این مناطق علایم عدم باز سازی و بی توجهی دولت را مقایسه نمود.
بزرگداشت از هفتادو پنجمین سالگرد شهادت عبدالخالق ،که ازمیان مردم رنج وزحمت بر خواسته بود، درکنارمردمش زیست و بخاطرمردم جان شیرینش را قربان نمود درین روز یکی از بزرگترین چهره های مبارز با نثار خونش نهال تنومند وحدت ملی را در میان جامعه افغانستان آب یاری و فریاددادخواهانه تامین عدالت را به بلند ی کوه های سر به فلک کشیده کوه بابا سر دادند، با دلیری و پای مردی همچو شیرمردان به مقابله برخاستند و ازمنافع مردم محرومش دفاع کردند .یکی از خصوصیات پر افتخار مردم ستمکش هزاره اینست ،که هیچگاهی ذلت گدایی را، گردن نگذاشته است و ، از ابله دست خویش نان خو ردن را افتخار خویش بحساب می اورند که در اوج فقر و ناداری و حتی اسارت نیز، اقایی هیچ کسی را تمکین ننموده اند. روحش شاد یادش گرامی باد!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر